کتاب نبوغ نوشته دین کیت سیمونتون، به بررسی رابطه نبوغ با استعداد، ضریب هوشی و یادگیری میپردازد و به این سؤال پاسخ میدهد که نوابغ چگونه نابغه میشوند؟
هدف اصلی کتاب حاضر مشخص کردن اهمیت پدیدهای به اسم نبوغ (Genius) است و با این نظریه به بررسی همه جنبههای آن میپردازد. در این اثر نبوغ از منظر تاریخی، اجتماعی، روانی، زیستی و … بررسی میشود. چیزی که بیش از همه موجب شگفتی است، تأثیر فرهنگ در پدید آمدن نبوغ است.
آیا تمدنها و فرهنگهای بزرگی که در تاریخ شکل گرفتهاند بر اثر حضور انسانهایی با ژنهای برتر بوده است؟ آیا مردمی که در کشورهای آلمان، ژاپن و چین زندگی میکنند در مقایسه با افرادی که در کشورهای آفریقایی یا خاورمیانه زندگی میکنند ژنهای برتری دارند؟ آیا مردان در مقایسه با زنان از ژنهای بهتری برخوردارند؟ چرا همواره در طول تاریخ تعداد دانشمندان مرد بیشتر از دانشمدان زن بوده است؟ آیا تا به حال فکر کردهاید که چرا یهودیان، دانشمندان مشهوری به جهان عرضه کردهاند؟
به گفته فروید، بهایی که انسان برای متمدن شدن میپردازد، بسیار سخت و سنگین است، اما از سوی دیگر، پیامدهای سودمندی نیز دارد. نیروی عظیم فرهنگ و تمدن مانند سپری است که انسان را در دوره کودکی محافظت و او را برای مراحل بعدی رشد آماده میکند.
اکنون جهان در مرحله کاملاً متفاوتی از این مسیر قرار دارد و جوامع چندفرهنگی واقعیت زندگی امروزی است. دانش و اصول بینفرهنگی در دنیای غرب جایگاه خود را یافته است و آنها به سرعت این پدیده را شناسایی و درونی میکنند و شروع به جذب نیروها و ظرفیتهای جدید فرهنگهای گوناگون میکنند و بدین ترتیب بر غنای هوشمندی و ذخایر معنوی خود میافزایند. در حالی که جهان سوم همچنان درگیر مشاجرات و جنگهای قومی و قبیلهای است، تمدن غرب در حال حرکت و پیشرفت است.
با دین کیت سیمونتون بیشتر آشنا شویم:
دین کیت سیمونتون (Dean Keith Simonton) در سال 1948 در آمریکا متولد شد. او رئیس انجمن بینالمللی زیباییشناسی تجربی، رئیس انجمن روانشناسی، زیبایی، خلاقیت و هنر دانشگاه یوسی دیویس و رئیس دپارتمان روانشناسی دانشگاه دیویس کالیفرنیا است.
سیمونتون تاکنون دهها مقاله و کتاب در حوزههای نبوغ، رهبری، تاریخ ورانشناسی، خلاقیت و زیباییشناسی نوشته است. معروفترین کتاب او اصول نبوغ و دیدگاههای داروینی نام دارد. وی موفق به کسب جایزه ویلیام جیمز از سوی انجمن روانشناسی آمریکا شده است.
در بخشی از کتاب نبوغ میخوانیم:
زمانی تصور میشد که خلاقیت نیز مانند نبوغ پدیدهای معنوی است. در دوران باستان، خلاق بودن مترادف آسمانی بود. تقریباً هر فرهنگ بشری، اسطورۀ آفرینش خود را دارد که فضایل معجزهآسای نیروهای معنوی را به آن نسبت میدهد. این پیامآوران آفرینش، آفریدگار سنن یهود، مسیح، اسلام، اُدین افسانۀ اسکاندیناوی، اهورمزدای زرتشت و برهمای سهگانه بودهاند. نوع بشر پیش از خلاقیت، بیشتر هنر را نمایش داده است. بیش از هنرمند، صنعتگر بوده است. کارگرانی که مهارت ساخت اثر خاصی را داشتهاند، مطمئناً در طول زمان، نمایشگر خلاقیت نوع بشر بودهاند. حتی بعدها نیز، منبع خلاقیت بشر، معنوی بوده است. در این میان، در اسطورههای قدیمی الهههای یونان دیده میشوند. براساس این افسانه، زئوس خدای برتر پانتئون از منورین صاحب دختر میشود (شخصیتبخشی حافظه). هر یک از این دختران مسئول حیطۀ جداگانهای از خلاقیت بشری بودند. شعر رزمی و حماسی، شعر عاشقانه و غنایی، شعر روحانی، اندوهناک، شاد، موسیقی، رقص، ستارهشناسی و تاریخ. هر الهۀ بدی، روح هدایتگر یا منبع الهامی را برای الهۀ خوبی آماده میکرد. الهه از یک جهت، نابغهای برای خدایان همان حیطه بود.
این افسانه الهامبخش برخی از اصطلاحات زندگی روزمره است. مثلاً وقتی میگویم الههام را گم کردهام، منظورم این است که نوشتهام ناکام مانده است؛ یا اینکه وقتی کتاب را مینوشتم، الههام بیش از یکبار مرا تنها گذاشت. در فیلم «میوز» شارون استون نقش الههای را ایفا میکند که به فیلمنامهنویسی که اوج خلاقیتش را از دست داده، کمک میکند. فیلم نشانگر این حقیقت است که خلاقیت بشر، موهبتی الهی یا معنوی است که به او عطا شده است. حتی در دورۀ رنسانس نیز این باور هنری تداوم یافت، مثلاً جورجیو واساری (1698-1550)، بیوگرافی میکلآنژ را با این اظهارنظر آغاز کرد که «خالق بزرگ مخصوصاً هنرمند را در روی زمین برای خدمت بهصورت نابغه آفریده است». هرچه تمدن غرب، دنیویتر شد، بهخصوص در دورۀ شکوفاییاش، مفهوم نبوغ خلاق نیز، ماهیت معنویاش را بیشتر از دست داد. اما هنوز هم بهعنوان امری معنوی تلقی میشد. «نبوغ زاده میشود، آموخته نمیشود.»
دانلود کتاب نبوغ